نوحه محرم
ســــــــــــــــــــــــنــــــــــــــــــــا نیــــــــــــــــــــــــوز
قدیــــــمــــــــی ترین وبـــــــــلاگ روســـــــــتای ســـــــــــنا
درباره وبلاگ


سلام امیدوارم حالتون خوب باشه براتون آرزو میکنم روزی سرشار از موفقیت و کامیابی مدتی رو به دلایل مختلفی نبودم اما حالا باز برگشتم با امید به خدا و یاری شما فرهیختگان گرامی؛؛؛ اما یه دست صدا نداره دوست دارم دست به دست هم بدیم و تلاش کنیم برای ساختن و ابادانی روستای عززمان سنا دیار مهربانی های کم رنگ شده میخواهم بار دیگر قلم بچرخانم و بنویسم از کاستی ها و کمی ها از ساختن ها و ساخته های اینده از تلاش های مستمر مردم روستایم اما در این راه نظرات انتقادات و پیشنهادات سازنده شما مرا کمکی شگرف خواهد کرد پس منتظر دیدگاه های شما فرهیختگان گرامی هستم کوچک شما علی همرائیان نژاد 09175100853
آخرین مطالب
چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 11:36 :: نويسنده : علی همرائیان نژاد

 باز می آید صدای شیون از دشت بلا

قتلگاه یاوران زینب و ارض و سما

باز می آید ندای ینصرونی ینصرون

در میان خیمه ها بنشسته زینب دل غمین

اصغرش باشد به لب اواز و سوز تشنگی

آن طرف تر میکشد اکبر به بازودشمنان

در نظاره باب او چشم انتظار اکبر است

یک طرف عشق وجنون یک طرف دل ها غمین

ناگهان در آسمان غوغا ی اکبر میکنند

میرود چون شاه دین اندر کنار اکبرش

بر لبش اکبر چو لبخند شهادت  میکشد

باب او قربانیش را دست دلدارش سپرد

می رود سوی خیام و بر لبش پیغام داشت

که جوانان بنی هاشم شتابید

اکبرم را سوی خیمه ها رسانید

در میان خیمه ای دیگر عزاداری به پاست

بهر اکبر چشم ها گریان و نالان در سماست

می رسد هر دم به گوش آواز لالایی ز دور

چون که اصغر بر گلو بغضی نشسته وای من

بر دو دستش می برد بابا ومی خواند سرود

در دلش زمزمه قربانی دیگر کند

بر لبش تشنگی فرزند خود را حک کند

از میان دشمنان  یک تیر با کین آمد و

از قفا ببرید این حنجر خشک علی

خون فشاند  سوی حی داور و شادان حسین

که دگر قربانیش مقبول معبودش شده

این طرف قاسم به دستش یک سپر سنگین بود

قامتش کوچک دلش اندازه لشکر بود

اذن میدان چون طلب کرد از عمو ابن الحسن

دیدگان  سید و سالار ما تر می شود

گفت قاسم ای عمو اذن میدانم بده

چون شهادت باشدم همچون عسل در نزد

سوی میدان میرود اما حسین دارد به لب

کی برادر من فرستادم به دیدارت پسر

اشک از هر دیدگانش سوی لب هایش رود

میکشد زینب خدایا  داغ بسار و گران

چون تمام یاورانش سوی میدان میروند

در میان خیمه ها کودکان تشنگی

می رود عباس آن شیر دشت کربلا

سوی میدان بهر آب سوی میدان بهر آب

ای خدا ببریده اند دستان آب اورش

دیدگانش تیر باران و به سر شمشیر کین

ای خدا مولای من تنها میان میان کافران

نه دگر عباسی و نه اکبری نه قاسمی

نه دگر اصغری و نه  عون  ونه جعفری

برگلو خنجر شمر است ولی دارد به لب

آیه آیه سوره و هر دم کند یک موعظه

می برد شمر از بدن راس مطهر ای خدا

هم زمین و آسمان دارد نوا مظلوم حسین

ای خدا من بنده بد کار تو هستم علی

تو ببخشایم چو دارم در دلم عشق حسین

 

 ××××××××××××××

شعر از علی همرائیان

 



نظرات شما عزیزان:

it
ساعت22:10---25 آبان 1391
سلام
موفق باشید
از تاپیکتان در تالار دشتی دیدن کردم


مونس
ساعت12:20---24 آبان 1391
این نوع شعرا بلند باشه خوبه

مونس
ساعت12:17---24 آبان 1391
قشنگ بود-اقای برادر

مینا
ساعت12:16---24 آبان 1391
جالب بود....
میتونم یه انتقادم بکنم؟
به نطر من اگه شعرات کوتاه تر باشه بهتره اینجوری حوصله آدم سر میره خیلی زیاده....
ولی در کل عالیه خسته نباشی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 131
بازدید کل : 290111
تعداد مطالب : 117
تعداد نظرات : 186
تعداد آنلاین : 1

****

جاوا اسكریپت

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.